دختربهار

                                              

 

 

سلام دوستان عزیزخوبین؟اگه خوبین؟خب خداشکر؟اگه نه؟ازخدامیخوام حالتون زودخوب شه

 

 

بالاخره دارم به  پایان خونه تکونی میرسم تقریبا تموم شده وای اتاق خودم شده بهشت عین حسن کچل یه دورتوخونه میزنم بازم میام تواتاقم یک ربع میشینم نگاه درودیوارش میکنم عروسکام انداختم تولباسشویی فرشته تحویل گرفته حالا اومدم خونه تکونی خودموکنم

اول ازهم تواین یک سال یادگرفتم معرفت بیش از حد خرج نکنم که یه ضرب المثل میگه محبت بیش ازحد برای کسی خیال بدمیکنه واقعا این برای من صدق میکنه وقت دانشگاه رفتن خیلی هاروشناختم چطوری نارو زدن بهم

دوم اینکه هیچکس خواهروبرادرام نمیشن که بخاطرهمون کسایی که بهم ناروزدن با خواهرجانم که عزیزترازجانم هست به قول سوگل(خواهرزاده بنده)نینب(زینب)دعواکنم اونم به بدترین حا لت ممکن و کسایی که حالا فهمیدم چقدردرحق شون خوبی کردم به فجیع ترین  صورت بهم ..... وبااینده وسرنوشت من بازی کردن خواهرعزیزم همین جاازت معذرت میخوام وعاشقتم وتویی نفس جانم همه کسم عمرم فدات شم امیدوارم منوببخشی

سوم:همون کسایی که.....بخشیدم وروپل صراط میزارم ردشین برین خوش باشین وامیدارم منم اگه یه کوچولودرحق کسی بدی کردم منم بخشیده شم

چهارم:صبوربودن وعجله هرگزروازپدرومادرعزیزم یادگرفتم وفهمیدم مامی میگه :( درهرنامیدی بس امیدیست) وماچی:(ازاین ستون تااون ستون فرجیست) این ضرب المثل کاربردش براداداشای گلمه ودوباره ازهمین جا میگم پدرومادرعزیزم عاشقتونم واگه من بدی کردم ولمه صدام یه خورده زیادشده وقت صحبت کردن باهاتون بچگی کردم ببخشید وبابت تموم مهربونی هاتون که قابل گفتن نیست به دلیل فراوانی سپاسگزارم

پنجم:خدایا به من بینشی ده که درباره ی هرکسی زودقضاوت نکنم وازتموم نعمت های که بهم دادی شکرگزار باشم

واین بوداتفاق ها ی پررنگ زندگی من

عهدنامه ی میخوام توسال جدیدبنوبسم وامیدوارم عین بقیه عهدنامه هام نباشه وبتونم بهش عمل کنم تحت هرشرایطی

1:نمازم اول وقت بخونم مخصوصانمازصبح

2:خانواده ام پدرم ومادرم وزینب وشوهرخواهرم(حسام)ومهدی و مجتبی وزن داداشم(حبیبه جونم) وهمه کسم که بی اون میگیره نفسم عشقم زندگیم چشمام نازنین زهرا(سوگل)خیلی خیلی دوست داشتم پاشم وبخاطره بعضی ها که جزضررهیچ سودی درحالم ندارن زیرپا نزارم

3:درهرشرایطی حتی اگه به ضررم باشه صادق باشم(البته خیال بدنکنین ها...من به صادق بودن توخاندان زبان خاص وعام هستم اینوبرامحکم کاری گفتم که همیشه یادم باشه)

4:درس بخونم زیادزیاد(پرستاری)وکم ترحرف بزنم بیشترتعقل کنم

میگم هاااا این وبلاگ نویسی هم بدنیس برااولین بار به گذشتم برگشتم ودرباره کارم فک کردم

عیدتونم مبارک انشاالله سالی پرازموفقیت وشادیوخنده




نوشته شدهشنبه 27 اسفند 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

سلام

خیلی دلم گرفته یعنی نمیدونم ها چرا؟حوصله هیچ کس روندارم میخواستم خونه تکونی عیدکنم یعنی اگه من اتاق خودموتمیزکنم هنرکردم همه روازکتاب  لباس عروسک کیف ریختم وسط اتاقم اما اصلا حوصله ندارم جمعشون کنم  مامانم هی ردمیشه دراتاقم چهارتاریچاردبارمیکنم بچه که دیگه نیستی جمع کن اتاقتو؟هی روزگار گفتم بچه؟بچه که بودم عیدروخیلی دوست داشتم تمام دوازده ماه سال به امیدعیدپول عیدی روزشماری میکردم وقتی لباس عیدمیخریدم کلی ذوق میکردم تالحظه ی سال تحویل هی میپوشیدم هی درمیاوردم یادش بخیر اون وقت خواهرجان وداداش جونی ازدواج نکرده بودندچقدرخوش میگذش میشستیم پای پیام بازرگانی ها هر کی یه شبکه  انتخاب میکرده بعدادعای پیام بازرگانی های اون شبکه رودرمیاورداون وقت ها تبلیغ یخچال امرسان زیادبودکلی میخندیدم اما الان چی وقتی پیام بازرگانی میده یاصداشوقطع میکنیم یاشبکه روعوض میکنیم لحظه سال تحویل پرازاعتمادبنفس بودیم باشوق همش ازخودمون عکس میگرفتیم اما الان چی؟؟؟؟وقتی البوم عکسارومیبینم کلی توخودم خوردمیشه بددم ازگذرزمان میادنمیدونم اصلا البومم روانداختم کجایه زمانی باعشق نگاهش میکردم هرکی میومد خونمون اولین کاری که میکردم البومم رونشونش میدادم؟؟؟!!!یه چندسال هست که دیگه اصلا ذوق  شو قبراعیدندارم اصلا عیددوست ندارم نمیرم لباس بخرم وقتی لباس عیدمیخردیم قبل اراینکه مدرسه ها تعطیل بشن باهاشون میرفتم مدرسه اون وقت ها باپیک نوروزی چقدرحالمون رومیگرفتن کل سیزده روز عید به فکرتمام کردنش بودم یادچهارشنبه سوری بخیراتیش باز میکردیم بافش فش بالاش میپریدیم اما الان کدوم چهارشنه سوری دیگه؟؟ وقتی بچه بودم همش دوست داشتم یه روزی بشه19 سالم اماالان ازارزوی بچگیم متنفرم حالم بهم میخوره خداچرابزرگ شدم؟؟؟؟ انفدردوست داشتم الان شیش سالم بود حداقلش مثل الان افسرده نشوده بودم  ازیه هفته قبل عیدلباسام روجمه میکردم که بعدسال تحویل میریم خونه اقا جون اینا اقاجون بی بی جون میدونم الان صدامومیشنوین اشکامومیبینین دلم براتون تنگ شده اقاجون دلم تنگ برا پازل زوروکه باهم می چینیدیم بی بی برا شامی درست کردنات دلم تنگه چراانقدرزود رفتین خداچرا؟؟؟؟اخه چرا؟؟؟؟بی کس بودن ما زودبود؟؟؟حالا عیدا  کجابریم؟؟اون روزاومدم سرخاک کلی دلم تنگ بود همش دوست داشتم بمونم پیشتون یه کم گریه کنم اما نشد؟؟؟؟




نوشته شدهشنبه 20 اسفند 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

Hello

اومدم      باخبرهای جدید

اول:بایکی دیگه دوست شدم اسمش شیما خیلی دخترگلی فقط یه کم مرموز(یعنی کمپلت باکل دانشگاه دوستم به قول باباتویعنی من روابط عوممی خصوصیت 20 )بچه بالاشهر(یعنی منطقه باکلاس کرمانشاه زندگی میکنن)بااینکه خیلی مایه دارن اصلابه روخودش نمیاره به قول مامان اینجورادما اصیلن تازه به دوران رسیده نیستن منم باهاش موافقم اخه اینجورادماروخودم به باچشمام دیدم اما هروقت اسمشومیارم یعنی به بچه مایه دارمعروف مامانم قاطی میکنه میگه اینجوری نگو ناشکری وقتی اینجوری میگی ماناراحت میشیم انگارنه انگارما(پدرومادر)هیچ کاری برات نکردیم هرکی زندگیش یه جوره مثلااگه توجای اون بودی شایداخلاقت مثل اون نبودیعنی خاکی یه جوره دیگه بودی و.......طفلی مامانم راست میگه این یه امتحان الهی که هرکسی یه جوردیگه زندگی کنه مثلا شایدبه قول مامی اون پول دارباشه یه چیزدیگه نداشته باش اما توپول دارنیستی درعوضش اون چیزی که اون نداره داشته باشی

دوم:اصلا ماکلاسی به عنوان اندیشه نداریم یاهمایشیم کیک ساندیس بخوریاقیدشومیزنیم یامثل دیروزحال میکنیم کلاس تشکیل شه  دانشگاه غذای مفت باشه کفت باشه دعوتمون میکنه یعنی دیدنی بودهایک متربرف اومده بودسلف سرویس بالای کوه فک کنین برا یه غذاعین اینای که سالیان سال غذا نخوردن ازاین کوه کشیدیم بالا توبرف حالا توسلف سرویس صدرحمت به حمام زنانه و.........هرکی براخودش از یه وردادمیکشید

سوم:سوتی

خاله ام ساعت 3 بعدظهرزنگ میزنه بامامان احوال پرسی میکنه اخرخداحافظی مامان میگه شب بخیر

رفتم ساندویجونوشابه خریدم ازشدت خستگی قاطی کردم میگم اقا نوشابه سیاه مشکی داری فروشنده به زور جلوخودشوگرفت نخندید

ودراخرخصوصی دیگه ببخشید

 

                                                       babay

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نوشته شدهچهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

سلام دوستان من که اصلا خوب نیستم امیدوارم شماخوب باشین وروزگارتون همچین شادباشه که فوران کنه توپست قبلی گفت شایدمرض ازمن باشه نه ازفرشته اتفاقا مرض ازاونه مورداخلاقی هاشوکشف کردم1:بیش ازحدمیخنده چه جوری بگم یه کم خله وسرخوش2:همش به فکرمنافعی خودش 3:گیج هم میزنه درکل من میدونم یه ادم 0100/0اونجوری که مامیخوام نیست یهنی هرادمی حتی خود منم تکمیل نیستم یه نقص های دارم تواین چندروزاین مواردروکشف کردماماهیچ کی ساناز نمیشه اما سانازم صددرصدتکمیل نیست امااون چیزی که من میخوام خیلی هم دوسش دارم همین جا به سانازمیگم عاشقتم دوست گلم امروز یکی ازدوست های دوران راهنماییم روبرده بودم دانشگاه اسمش نساء ازاینبابابا پول دارا  خفن امروزم کلی باهاش خوش گذشت مفت باشه کفت باشه ازش خوردم امروز انقدرنساءاین فرشته روگذاشت سرکارحالا بماندچه سرکاری؟؟؟؟دلم براش کلی سوخت  امروز کلا س زبا ن استادچی بگم بیشترقیافه وهیکلش شبیه دراکولا بودخانم بعدسه جلسه س افتخاردادکلاس تشکیل شه  همش سه نفردختربودیم بقیه ش پسربودپسرچه بگم هارهاج البته( قصدتوهین ندارم به اقا پسرای دیگه منظورم همون پسرای کلاسه)

واما شرح کلاس

استاد:بایدخواندن مقدماتی تهیه کنین

 پسرا:باشه

 استاد:چندتا سوال بپرسم ببینم زبانتون درچه وضع؟؟؟؟صفت مالکی چیه؟؟صفت فاعلی چیه؟؟

ما همه: ماست هااااااااااااااااااااااااا این چی میگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه پسرته کلا س:استاداین سوال های ساده چیه میپرسی؟من تافل دارم بااین سوالا بهم توهین میشه؟؟؟؟

استاد:بله خب تواینوجواب بده سوال سختم میپرسم؟؟؟

پسره ته کلاس:ببخشدمن الزایمرزودرس دارم

استاد:توازهمون های هستی اخرش منو براده پایان ترم خفه میکنی

پسره ته کلاس:استادبه جان تومن یه 9 نمره میخواستم قبول شم ترم اول کلاس منفجرشد

حالا مکالمه منواستاد:

استاد:برویه مازیک ازدفتراموزش بگیر

کوهستان :باشه

پسرای پرروته کلاس:افرین بروبگیریه امتیاز مثبت

کوهستان:شعورشخص ناپایداردراین مرداب انسانی چه امیدی است

پسرای ته کلاس؟(ازروکه نمیرن)اک اک  باباشاعر

میخواستم خفشون کنم عوضی های پررو بی شخصیت و................

همین دیگه حرفام ته کشیدنه نه نه نه الان یکی دیگه یادم افتاد یه دختریه توکلاس ریاضی هم زمان بادوتا ازپسرای کلاس دوست اما پسرا نمیدونن اینومن خودم به شخص کشفش کردم وقتی این صحنه رودیدم حالم ازهرچی دختر انسان بهم خورد بعضیا خیلی بیشعورن هنوزبه معنی انسانیت نرسیدن واقعا اینا احساس ندارن؟؟؟؟بماندعذاب اخروی دیگه؟؟؟؟ نیستونابود شن این دخترای که شخصیت ومعصومیت یک دخترپاک روزیرسوال میبرن نمیدونم چی بگم دیگه همین

                                                                                                    شبتون غزل    




نوشته شدهیک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

سلام علیکم دوستان اومدم باکلی حرف که جای بهترازاینجابراگفتنشون گیرنیاوردم  اول ازهمه بگم که رفتم دانشگاه همون علوم صنایع روبخونم امابراپرستاری هم میخونم که خداخداخداکنه قبول شم تغییررشته بدم  خواهرجان یک هفته ی اومدن کرمانشاه سرزدن خیلی خوش گذشت نطق سوگل بازشده بودمیگفت مامی بابی دایی عمه نکن بشه و......امامن بدبخت مثل همیشه بی شانس همه چی میگفت غیرازاله جون شانس دیگه که من ازداشتنش محرومم بعدازیک هفته که مرخصی شون تموم شدم  مامان رو باخودشون بردن تیرون(تهران)نوبت دکترش بودبعدبرمیگردیم دوباره سرهمون شانس بازم غذادرست کردن ظرف شستن  ماچی جون که این اصطلاح روخودم براپدرم گذاشتم البته باکمک سانازباداداش بنده افتادپای من ماچی جون مارکونی(ماکارونی) نمیخوره داداش جان بادمجون نمیخوره منم فیلمی داشتم بااین دوتا تصمیم کبری گرفتم برااولین بارخورش قیمه درست کنم بیا ببین چی شد پنج انگشتاشون روباهاش خوردن  ازاینا بگذریم......................................................برم سردانشگاه روز اول باکلی شوق ذوق باساناز رفتم دانشگاه که الان کلاس دارم چی میشه ؟؟؟؟؟؟خداجونم!!!!!!!وای ی ی ی استاد................کلاس تشکیل نشدانچنان خورد توذوقم  تواین19 سال زندگی اینجوری ضایع نشده بودم روزدوم سوم ایناهم همینجوری اش خوری سپری کردیم که بالاخره کلاس ریاضی اونم با7 نفرتشکیل شداستادش هی بدک نبود اندکی شیرین میزداما بچه های ترم دومیگن عین برگ درخت میندازه25/0به کسی نمیده بعدشم با یکی دوست شدم اسمش فرشته س اونم عین من ترم اوله یه پسری هم بودکه  هنوزکشف نکردم اسمشواونم هرکلاسی ماداشتیم عین مجسمه  ابوچی.....نیییدونم حضودداشت یه کم درباره فرشته بگم  دوسال پشت کنکوری بوده نی نی پایانی خانواده  ب ظاهرخیلی خیلی پول دارن اماهمش انکارمیکنه اخه ازسروضعش کشف کردم خونشونم بالاشهرکرمانشاهس دخترخوبیه هامتولداذر امامن زیاددوسش ندارم بیچاره هیچ ایرادی نداره من مرض دارم هیچ کی روزیاددوس ندارم البته جززززززساناز...........................حلال زادس این طفلک الان تک زدسانازرومیگم اها راسی ی ی ی ی بابت دعا هاتون سپاسگزارم مشکلم حل شدخب دیگه بابای

سلام علیکم دوستان اومدم باکلی حرف که جای بهترازاینجابراگفتنشون گیرنیاوردم  اول ازهمه بگم که رفتم دانشگاه همون علوم صنایع روبخونم امابراپرستاری هم میخونم که خداخداخداکنه قبول شم تغییررشته بدم  خواهرجان یک هفته ی اومدن کرمانشاه سرزدن خیلی خوش گذشت نطق سوگل بازشده بودمیگفت مامی بابی دایی عمه نکن بشه و......امامن بدبخت مثل همیشه بی شانس همه چی میگفت غیرازاله جون شانس دیگه که من ازداشتنش محرومم بعدازیک هفته که مرخصی شون تموم شدم  مامان رو باخودشون بردن تیرون(تهران)نوبت دکترش بودبعدبرمیگردیم دوباره سرهمون شانس بازم غذادرست کردن ظرف شستن  ماچی جون که این اصطلاح روخودم براپدرم گذاشتم البته باکمک سانازباداداش بنده افتادپای من ماچی جون مارکونی(ماکارونی) نمیخوره داداش جان بادمجون نمیخوره منم فیلمی داشتم بااین دوتا تصمیم کبری گرفتم برااولین بارخورش قیمه درست کنم بیا ببین چی شد پنج انگشتاشون روباهاش خوردن  ازاینا بگذریم......................................................برم سردانشگاه روز اول باکلی شوق ذوق باساناز رفتم دانشگاه که الان کلاس دارم چی میشه ؟؟؟؟؟؟خداجونم!!!!!!!وای ی ی ی استاد................کلاس تشکیل نشدانچنان خورد توذوقم  تواین19 سال زندگی اینجوری ضایع نشده بودم روزدوم سوم ایناهم همینجوری اش خوری سپری کردیم که بالاخره کلاس ریاضی اونم با7 نفرتشکیل شداستادش هی بدک نبود اندکی شیرین میزداما بچه های ترم دومیگن عین برگ درخت میندازه25/0به کسی نمیده بعدشم با یکی دوست شدم اسمش فرشته س اونم عین من ترم اوله یه پسری هم بودکه  هنوزکشف نکردم اسمشواونم هرکلاسی ماداشتیم عین مجسمه  ابوچی.....نیییدونم حضودداشت یه کم درباره فرشته بگم  دوسال پشت کنکوری بوده نی نی پایانی خانواده  ب ظاهرخیلی خیلی پول دارن اماهمش انکارمیکنه اخه ازسروضعش کشف کردم خونشونم بالاشهرکرمانشاهس دخترخوبیه هامتولداذر امامن زیاددوسش ندارم بیچاره هیچ ایرادی نداره من مرض دارم هیچ کی روزیاددوس ندارم البته جززززززساناز...........................حلال زادس این طفلک الان تک زدسانازرومیگم اها راسی ی ی ی ی بابت دعا هاتون سپاسگزارم مشکلم حل شدخب دیگه بابای

سلام علیکم دوستان اومدم باکلی حرف که جای بهترازاینجابراگفتنشون گیرنیاوردم  اول ازهمه بگم که رفتم دانشگاه همون علوم صنایع روبخونم امابراپرستاری هم میخونم که خداخداخداکنه قبول شم تغییررشته بدم  خواهرجان یک هفته ی اومدن کرمانشاه سرزدن خیلی خوش گذشت نطق سوگل بازشده بودمیگفت مامی بابی دایی عمه نکن بشه و......امامن بدبخت مثل همیشه بی شانس همه چی میگفت غیرازاله جون شانس دیگه که من ازداشتنش محرومم بعدازیک هفته که مرخصی شون تموم شدم  مامان رو باخودشون بردن تیرون(تهران)نوبت دکترش بودبعدبرمیگردیم دوباره سرهمون شانس بازم غذادرست کردن ظرف شستن  ماچی جون که این اصطلاح روخودم براپدرم گذاشتم البته باکمک سانازباداداش بنده افتادپای من ماچی جون مارکونی(ماکارونی) نمیخوره داداش جان بادمجون نمیخوره منم فیلمی داشتم بااین دوتا تصمیم کبری گرفتم برااولین بارخورش قیمه درست کنم بیا ببین چی شد پنج انگشتاشون روباهاش خوردن  ازاینا بگذریم......................................................برم سردانشگاه روز اول باکلی شوق ذوق باساناز رفتم دانشگاه که الان کلاس دارم چی میشه ؟؟؟؟؟؟خداجونم!!!!!!!وای ی ی ی استاد................کلاس تشکیل نشدانچنان خورد توذوقم  تواین19 سال زندگی اینجوری ضایع نشده بودم روزدوم سوم ایناهم همینجوری اش خوری سپری کردیم که بالاخره کلاس ریاضی اونم با7 نفرتشکیل شداستادش هی بدک نبود اندکی شیرین میزداما بچه های ترم دومیگن عین برگ درخت میندازه25/0به کسی نمیده بعدشم با یکی دوست شدم اسمش فرشته س اونم عین من ترم اوله یه پسری هم بودکه  هنوزکشف نکردم اسمشواونم هرکلاسی ماداشتیم عین مجسمه  ابوچی.....نیییدونم حضودداشت یه کم درباره فرشته بگم  دوسال پشت کنکوری بوده نی نی پایانی خانواده  ب ظاهرخیلی خیلی پول دارن اماهمش انکارمیکنه اخه ازسروضعش کشف کردم خونشونم بالاشهرکرمانشاهس دخترخوبیه هامتولداذر امامن زیاددوسش ندارم بیچاره هیچ ایرادی نداره من مرض دارم هیچ کی روزیاددوس ندارم البته جززززززساناز...........................حلال زادس این طفلک الان تک زدسانازرومیگم اها راسی ی ی ی ی بابت دعا هاتون سپاسگزارم مشکلم حل شدخب دیگه بابای

 




نوشته شدهیک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد.

اول؛ وضعيت فوق العاده: شماره تلفن وضعيت فوق العاده در كشورهاي جهان 112 است. در ایران نیز اگر شما حتی در یک مکان خارج از محدوده شبکه موبایل خود قرار داشته باشید، شماره 112 را بگیرید، موبایل در هر شبکه موجود جستجو می کند تا یک تماس وضعيت فوق العاده برای شما برقرار کند. (پلیس، اورژانس، آتش نشانی یا...) و جالب اینکه این شماره حتی زمانیکه صفحه کلید قفل است نیز کار می کند. امتحان کنید. حتی با گوشی بدون سیم کارت نیز میتوانید به شماره 112 زنگ بزنيد.

دوم؛ آیا تا بحال کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته اید؟ آیا ماشین شما یک دستگاه کنترل از راه دور بدون کلید دارد؟ این وسیله می تواند روزی مفید باشد. یک دلیل خوب برای داشتن یک موبایل: اگر شما کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته باشید،و مثلاً دستگاه کنترل در منزل باشد به موبایل یک نفر در منزل از طریق موبایل خودتان تماس بگیرید. تلفن خود را در حدود فاصله 1 متر از ماشین قرار دهید و از فرد مقابل در منزل بخواهید که کلید کنترل درب بازکن ماشین را فشار دهد، و آنرا نزدیک موبایل خود قرار دهد. قفل ماشین شما باز خواهد شد. با این کار نیاز نیست کسی کلیدها را شخصاً بیاورد. فاصله هیچ تاثیری ندارد. شما می توانید کیلومترها فاصله داشته باشید، اگر شما بتوانید با کسی که ریموت کنترل ماشین شما را دارد ارتباط برقرار کنید، شما می توانید قفل ماشین خود را باز کنید. باور ندارید امتحان کنید و متعجب شوید . من امتحان کردم 

سوم؛ چگونه یک موبایل دزدیده شده را غیرفعال کنیم؟ برای چک کردن شماره سریال موبایل خود، کلید های زیر را به ترتیب فشار دهید: *#06# یک کد دیجیتالی  روی صفحه نمایش ظاهر می شود. این شماره مختص دستگاه شما است. این شماره را یادداشت کنید و در جایی امن نگه دارید. هنگامیکه موبایل شما دزدیده می شود، شما می توانید به پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید. سپس آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند، حتی اگر دزدها SIM کارت را عوض کرده باشند. تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد. شما ممکن است نتوانید موبایل خود را بازپس گیرید، اما حداقل می دانید کسیکه آنرا دزدیده است دیگر نمی تواند از آن استفاده کند یا آنرا بفروشد. اگر هر کسی این کار را بکند، دیگر دزدین موبایل هیچ فایده ای نخواهد داشت.

چهارم؛ قدرت باطری مخفی شده: در نظر بگیرید باطری موبایل شما خیلی کم است. برای فعال کردن کلیدهای  #3370* را فشار دهید. موبایل شما با این اندوخته راه اندازي مجدد خواهد شد و موبایل افزایش 50 % در باطری را نشان می دهد. این فضای اندوخته هنگامیکه موبایل خود را شارژ می کنید، خودبه خود شارژ خواهد شد.




نوشته شدهدو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

 

Accept: A = پذیرا باشید
دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید .
*************
Break Away : B = خودتان را جدا سازید
خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود ، جدا سازید .
*************
Create : C = خلق کنید
خانواده ای از دوستان و آشنایان تشکیل دهید و با آنها امیدها ، آرزوها ، ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید .
*************
Decide : D = تصمیم بگیرید
تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید . در آن صورت شادی راهش را به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد .
*************
Explore : E = کاوشگر باشید
جستجو و آزمایش کنید . دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید . هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را بیشتر می شناسید .
*************
F: Forgive = ببخشید
ببخشید و فراموش کنید . کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است . از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند .
*************
G : Grow = رشد کنید
عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع و سد راه شما برای رسیدن ربه اهدافتان شوند .
*************
H : Hope = امیدوار باشید
به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیر است ، البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید .
*************
I : Ignore = نادیده بگیرید
امواج منفی را نادیده بگیرید . روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید . پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده هستند .
*************
J : Journey = سفر کنید
به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن ، امکانات جدید را آزمایش کنید . سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید ، بدین صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می کنید .
*************
K : Know = بدانید
بدانید که هر مسأله ای هرچقدر هم که سخت و دشوار باشد ، در نهایت حل خواهد شد . همان طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید .
*************
L : Love = دوست بدارید
اجازه بدهید که عشق به جای نفرت ، قلبتان را پر کند . زمانی که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد اما موقعی که عشق در قلبتان ساکن است تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد .
*************
M : Manage = مدیر باشید
بر زمان ، مدیریت داشته باشید تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد . استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات ، بهتر تمرکز کنید .
*************
N : Notice = توجه کنید
هرگز افراد فقیر ، ناامید ، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید ، از آنان دریغ نکنید .
*************
O : Open = باز کنید
چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیبایی هایی که در اطرافتان وجود دارد ، نگاه کنید . حتی در سخت ترین و بدترین شرایط ، چیزهای زیادی برای سپاس گذاری وجود دارد .
*************
P : Play = بازی و تفریح کنید
فراموش نکنید که در زندگی تان تفریح و سرگرمی داشته باشید . بدانید که موفقیت بدون شادی و لذت های مشروع ، مفهومی ندارد .
*************
Q : Question = سؤال کنید
چیزهایی را که نمی دانید ، بپرسید . زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کرده ی خاکی آمده اید .
*************
R : Relax = آرامش داشته باشید
اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد .
*************
S : Share = سهیم شوید
استعدادها ، مهارت ها ، دانش و توانایی هایتان را با دیگران تقسیم کنید زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد .
*************
T : Try = تلاش کنید
حتی زمانی که رؤیاهایتان غیرممکن به نظر می رسند ، تلاشتان را بکنید . با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهر و خبره شوید .
*************
U : Use = استفاده کنید
از استعدادها و توانایی هایتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید . استعدادهایی که تلف شوند ، ارزشی ندارند . استفاده صحیح از استعدادها و توانایی هایتان ، برای شما پاداش های غیرمنتظره به دنبال دارد .
*************
V : Value = احترام بگذارید
برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند ، ارزش قائل شوید و هرکاری که از دستتان برمی آید برای آنها انجام دهید .
*************
W : Warm = صمیمی باشید
با اطرافیانتان صمیمی باشید و نگذارید فضای اخلاقیتان
به سمت و سویی جز صمیمیت منتهی شود.
*************
X : X-Ray = اشعه ی ایکس
با دقت و شبیه اشعه ی ایکس به قلب های انسان های اطراف خود بنگرید . در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید .
*************
Y : Yield = اجازه دهید
اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگی تان شود . اگر شما در راه درستی حرکت کنید در انتها خوشبختی را خواهید یافت .
*************
Z : Zoom = تمرکز کنید
زمانی که خاطرات تلخ ، ذهنتان را پر کرده است ، به جاهای شاد بروید . اجازه ندهید که تلخی ها مانع رسیدن شما به اهدافتان شود . در عوض روی توانایی ها ، رؤیاها و فردایی روشن تمرکز کنید .




نوشته شدهدو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط کوهستان

سلام اصلا حوصله ندارم سه نقطه (حرف بدنمیزنم) رفته تواعصابم همش دوست دارم بایکی حرف بزنم یکی منودرک کن بفهمه ترجیحا بامحبت بغلم کنه میدونم الان همه میگیدچه کسی بهتره ازخدا باخدا حرف بزنه اون همه رودرک میکنه به قران ازبس پیش خدااه ناله میکنم دیگه روم نمیشه باهاش حرف بزنم ناشکرنیستم راسی یادم رفت بگم چرا اعصابم خورده همش انتخاب واحد؟ حذف ؟چه استادی خوبه؟کی بامن دوست میشه که هم مسیرخونه مون باشه؟اخراین رشته چی میشه؟من دوست دارم پرستاری قبول شم؟پرستاری توپایانی نداری خودمم توزندگیم موندم ازیه طرف میگم هررشته ی که اخرش سرکاربرم بعدمیگم نه پرستاری من به هیچ کدام ازارزوهانرسیدم امکان نداره قیداین یکی روبزنم ای خدا من به کی بگم من عاشق پرستاریم روانی پرستاریم؟؟؟؟؟؟یه هفته دنبال ثبت نام بودم ازاین اتاق به اون اتاق حالا به ماندچقدرپارتی بازی بودیاپولداربودن یایکی ازفامیلاشون مسئول اونجابوداما من چی منه بدبخت پول پارتیم خدابودخسته شدم خسته شدم برم کجادادبزنم توکشورهای دیگه صبح ها درس میخونن ظهرها کارمیکنن شبا به بدبختی دیگه شون میرسن اماماازصبح ازخواب پامیشیم هی میکوبیم توسرخودمون بازیه روزشدبدبختی ناشکرنیستم الان ادمای بدبخت ترازمنم هست اماچشم بازکردن تواین دنیای لعنتی پشیمونم تاحالا صددفعه فکرخودکشی به سرم زده باقرص دروغ نگ صددفعه که نه هروقت به بن بست میرسم دیگه حالا دلم خوش بودتواین همه بدبختی یه سانازبامرارم رودارم اونم ازخودش بیشعورترخودش مخصوصااز وقتی که رفت دانشگاه دیگه بدترشده من اب بخورم سریع به سانازمیگم امااون موزییییییی حالم دیگه ازش بهم میخوره البته فعلااگه پرستاری قبول ازاین دوست موزییییی هم راحت میشم خداخداخداخواهش میکنم پرستاری منوقبول کن اهااااااااااااااراسی یه چیزی اینجا شفاف کنم یه تشکرکنم ازدوست بامرام نتیم اکیلاجون خخدایش وقتی نظراتم رونگاه کردم تواین همه بدبختی همچین توبامرام به فکربودی اومدی سرزدی همچین به زندگی امیداورم کردی عزیزدلم خداامیدوارت کنه اخیش یه کم خالی شدم اگه الان حرف نمیزدم  امشب دق کرده بودم بعداون موقع دیگه کوهستان جونی درکارنبودیه چیزدیگه بگم هرشب خواب کنکورمیبینم یه شب خواب میبینم موندم جاکنکورتموم شده یه باردیگه سانازشده مراقبم براتقلب نمیگه یاکنکورروبرداشتن کردن شرط معدل خدایش این ریس اموزش پرورش حق داره شب میخواب صبح یه چیزی اجرا میکنه عین من مدام درحال کابوس وحشتناک خب دیگه زیادی درددل کردم برم دیگه اما........................................................................................................................ التماس دعا برا م دعا کنین این بدبختی هام دیگه تموم شه فک کنم تا من فارغ التحصیل شم سکته ناقص زدم

(برای یک یک نگاه هایی که ازسطرهامیگذرندارزومندلبخندم)اینم دعایه خیرمن




نوشته شدهپنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, توسط کوهستان

سلام هی روزگاراگه من یک سال هم نیام نت هیچیکی احوال منو نمیپرسه غریبی بی کسی بددردی یه

امامن اومدم بایه عالمه خبر

سانازمیخوادازدواج کنه البته اولین بارش نیست تاحالا من ده دفعه خودم رواماده کردم برایه عروسی توپ امادوباره خوردتوذوقم بگم بگم اسماشونونه بی خیال زیاده

خبربعدی واقعادیگه بریدم انقدردرس خوندم البته نه زیادنه من این مخم رواکبندنگه داشتم الان تعجب میکنه میخوام قید پرستاری هدف والا روبزنم برم دانشگاه  ترم بعدهمون علوم صنایع روبخونم

و.......ماهم فیلمی داریم بااین داداشم خودشه دخترانتخاب میکنه میریم خواستگاری روز بعدمیگه پشیمون شدم باورکنین قدیه عروسی ما پول گل شیرینی دادیم

ودارم کچل میشم انقدرشامپوهای مختلف این داداشم روکش رفت زدم سر

4دی رفتیم تیرون تولدسوگل خیلی خوش گذشت منم براش ازاین خونه هاکوچولوگرفتم خیلی ناز

دیگه خبرزیاد داررم نه ماشالا شما دوستان حال واحوال ماروزیادمیپرسین الان دچارافسردگی شدم خبرام یادم رفت خیرسرم باکلی ذوق شوق اومدم نت خیرسرم وبلاگ زدم باخودم گفتم دوتا دوست بامعرفت مجازی پیدامیکنم ازسانازبقیه بهتر.........برم دیگه بااین همه کامنت که برام گذاشتین خیلی ذوق کردم

                                                                                                   بابای




نوشته شدهدو شنبه 12 دی 1390برچسب:, توسط کوهستان

 

سلام دوستان ببخشیدکه دیردیراپ میکنم دارم گاوخوان میکنم برا کنکورچون توکنکوردیگه مثل خرخوندن اثرنمیده ازاین به بعدباوقفه های طولانی میام
سوگل(خواهرزادم)با مامانش یک ماهی اینجا بودن بااونا مشغول بودم درس نمیخوندم ازازمون ها جاموندم دم به دقه هم میگفتم من یک ماه درس نخوندم دیگه انتظارروزانه ازمن نداشته باشیدراسی پایان نامه مامان سوگل تموم کردم الان هدف گفتن این بودبگم من دخترخانواده دوست ومسئولیت پذیری هستم دیروزاندوهگین ترین روز زندگی بود من شدیدا به مامان سوگل و بابا ومامانم وابسته هستم تواین هیجده سال زندگیم اگه بابام نبوده مامانم بوده اگه بابا مامانم نبودن پیشم مامان سوگل بوده دیروزهرسه تایشون رفتن تیرون (تهران)با مامان سوگل اخه مامانم وقت دکترش بودسوگل اینا هم که تیرون زندگی میکنن وقتی زیرقران ردشون کردن داشتم اتیش میگرفتم که من امشب تنها شدم تنهایی تنها البته داداشم بوداما خب عین بابا مامانم بهش وابسته نیستم زیاد وای دیروزدیوانه شدم جلواونا اصلا یه قطره اشک هم نریختم وقتی رفتن درخونه روبستم میگن کسی بمیره تموم لحظه های زندگیش تویه لحظه براش مرور میشه تموم لحظه های بااونا بودن یه لحظه ازجلوچشمام گذشت بعدالان دیگه دختربادرکی شدم منظورم اینه وقتی مامانم دلش برا مامانی واقاجون که خدابیامرزشدن تنگ میشه حسابی گریه میکنه ومن اصلا بی خیال این موضوع هستم واصلا درکی نداشتم درکش کردم ومیفهمم
انسان بودن وماندن دراین دنیا چقدردشواراست پس چه زجری میکشدکسی که انسان است وازاحساس سرشاراست
                                                 
                                                                   دکترشریعتی                 



نوشته شدهچهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, توسط کوهستان
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.